معرفی کتاب آوای یخ و آتش، نبرد پادشاهان ۱؛ جلد سوم
کتاب آوای آتش و یخ نوشته جورج آر.آر مارتین که همه آن را با عنوان بازی تاج و تخت میشناسند با ترجمه رکسانا شیرزادی منتشر شده است. کتاب حاضر سومین جلد از این مجموعه است.
درباره کتاب آوای یخ و آتش
عصر تارگرینها و جنایاتشان و اژدهایان قدرتمندشان تمام شده است و حالا سرزمین بهظاهر در صلح است. در کینگز لندین رابرت باراتیون حکومت را به دست گرفته است و در وینترفل استارکها به دور از هیاهوی حکومت مرکزی محافظ دیواری هستند که جلوی زمستان ابدی را گرفته است. دست پادشاه که نفر دوم دربار است کشته میشود و رابرت به وینترفل میآید تا از ند استارک دوست قدیمیاش خواهش کند در کنارش باشد. ند پس از قبول کردن و آمدن به حکومت مرکزی متوجه اتفاقات عجیبی میشود. گویا ملکه سرسی که از خاندان بزرگ لنیسترها با نماد شیر است تصمیم دیگر برای حکومت دارد. از طرفی در جایی دور دختر نوجوانی را به به ازدواج مردی وحشی در میآورند، دختری که موهایی نقرهای و چشمهای بنفش دارد دختری از نژاد تارگرینها و خدایان اژدها…
داستان به خوی طغیانگر انسان برای کسب قدرت مطلق میپردازد. در جهانی آمیخته از افسانه و اسطوره و تاریخ. با روایتهای منسجم و هیجانانگیز. ترکیبی از واقعیت و خیال. داستانِ انسانها در کنار اژدهایان و مردگان متحرکی که از درون تاریکی و سرما بیرون میآیند و میخواهند بشر را نابود کنند. در این داستان، قدرت بازیچهٔ دست انسان نیست بلکه این انسان است که بازیچهٔ دست قدرت میشود. هر چقدر بیشتر خواهان قدرت شوند، روح آنها سیاهتر و جنون فرمانروایی بیشتر بر آنها چیره میشود و به همان اندازه نیز زندگی غمانگیزی برای دیگران رقم میزنند. شخصیتهای مدعی تاج و تخت کاملا جدی هستند و حاضرند برای رسیدن به مقاصدشان هر کار وحشتناکی را مرتکب شوند و استثنایی نیز وجود ندارد. این است بازی تاج و تخت…
مهمترین ویژگی داستان، بیان روایات فرعی در میان داستانهای اصلی است، برای معرفی هفت اقلیم، شخصیتها، اتفاقات دیگر برای مخاطب.
خواندن کتاب آوای یخ و آتش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر فیلم بازی تاج و تخت را دیدهاید با خواندن کتاب میتوانید بسیار بییشتر از چیزی که فکر می کنید در دنیای وستروس غرق شوید و حقایق بیشتری را ببینید و اگر سریال را ندیدهاید با لذت و ذهن باز کتاب را بخوانید.
بخشهایی از کتاب آوای یخ و آتش، جلد سوم
سر مندون مور در زره و ردا و جوشن گارد سلطنتی انگار کفن عاریتی مردهای را پوشیده بود. «علیاحضرت دستور دادهاند کسی مزاحم شورا نشود.»
«من مزاحم کوچکی هستم سِر.» تیریون توماری از آستینش در آورد.
«پیامی از پدرم لرد تایوین لنیستر، وزیر شاه. این هم مهرش.»
سر مندون بار دیگر آهسته گفت: «علیاحضرت نمیخواهند کسی مزاحم بشود.»
انگار تیریون آنقدر ابله است که بار اول نفهمیده.
جیمی یکبار گفته بود قیافهٔ مور هیچ حسی ندارد و برای همین بین تمام اعضای گارد سلطنتی خطرناکترین است. البته به جز خودش. تیریون از هر نشانهای استقبال میکرد. اگر کار به شمشیر میکشید بران و تیمت شوالیه را میکشتند اما اگر کارش را با کشتن محافظان جافری شروع میکرد اصلا خوشایند نبود.
با اینحال اگر اجازه میداد این مرد حریفش شود از اقتدارش چه میماند؟ به زور لبخندی زد: «سر مندون با همراهان من آشنا نیستید. این تیمت پسر تیمت است. یک دستسرخ از قبیلهٔ مردان سوخته. و این بران است. شاید سر واریس ایگان را به خاطر بیاورید، فرمانده محافظان لرد آرین؟»
دانلود نسخه الکترونیکی
خرید نسخه چاپی