• کوازار (1)(فرشتگان و شیاطین)

    0

    سوار ماشینم شدم و درها رو قفل کردم. این منطقه خیلی امن نبود و این ساعت حسابی خلوت و خطرناک می‌شد. راه افتادم؛ حداقل از اوج ترافیک گذشته بود و زودتر به خونه می‌رسیدم.
    در دو سال گذشته هیچ‌وقت زودتر از ساعت 7 عصر خونه نبودم و باورم نمی‌شد حالا بعد از دو سال کدنویسی و تلاش شبانه‌روزیم، داشت جواب می‌داد. یه شبکۀ کامل درست کرده بودم که نوسان انرژیِ هرجای شهر رو می‌تونست ردیابی کنه. از نظر خودم شاهکار بود؛ اما فردا باید کارهای دو ماه گذشته‌ام رو به رییسم گزارش می‌دادم. فردا روز مهمی بود و من دستم‌ پر بود. این انرژی‌های مشکوک، بالاخره داشت شناسایی می‌شد!
    پشت اولین چراغ قرمز ایستادم.
    به‌ ساختمون روبه‌رو نگاه کردم، اون‌جا قبلاً چند بار نوسان انرژی داشتیم.
    درست بالای اون قسمت ساختمون…
    هنوز نگاهم به نقطۀ مورد نظر نرسیده بود که خشک شدم…
    چیزی شبیه به یه خفاش غول‌پیکر از اون نقطه پرید…
    خرید از فروشگاه اینترنتی 30بوک

    خرید محصول