مجموعه نبرد خدایان – جلد چهارم
جلد چهارم از مجموعه نبرد خدایان ( افسانه مار) به چاپ رسید
معرفی مجموعه نبرد خدایان
اگر دنبال یک کتاب فانتزی و حماسی خوب هستین به شما نبرد خدایان را پیشنهاد میکنیم.
ماجرای کتاب درست از اوج شروع میشود. سرزمینی گسیخته که خاندان پادشاهی کیانیها در آن دچار اختلاف و شکاف شدهاند و در یک سوی شکاف فرخ همایون، شاهنشاه کیانی ایستاده ودر سوی دیگر آمیستریس کیانی، میهن بانوی این سرزمین و دختر عموی پادشاه که به شدت با پسرعموی خویش مخالف است و خواهان مرگ و سرنگونی اوست قرار دارد. در میان این اختلافات شدید که به خونریزیهای هولناک ختم میشود، موجودی با لشکری مهیب به پشت مرزهای این سرزمین رسیده. همۀ پادشاهیها و کشورهایی که در مسیرش بودهاند را مغلوب کرده و به زیر فرمان خویش کشیده. او خود را انگره سار میخواند؛ فرستاده اهریمن روح پلیدیها در کالبد این جهانیش دمیده شده و او برانگیخته شده تا فرمان خدایش اهریمن را در جهان جاری کند و همۀ خدایان را از میان بردارد تا تنها اهریمن پرستیده شود.
بخشی از کتاب:
آن مار… نهاد و سرشتش از جادو بود. چیزی که انگار دنبالۀ اهریمن در جهان بود. سرشار از پلیدی و مرگ… هیچ کس تا کنون نتوانسته بود او را در همۀ زندگانی هزاران سالهاش در هم بشکند. اینک… درست در آن روز و آن دم که جهان در آستانۀ بزرگترین و واپسین نبرد جهان آزاد با آفرینش پلیدی ایستاده بود همۀ نیروهای اهریمنی در برابر همۀ مردمان باز میایستادند… او نیز فراخوانده شده بود… تا دوزخی از رنگ و نیرنگ و فریب و دسیسه بپردازد و فرمان خداوندگارانش را به سرانجام برساند. او باید یک خدا را میکشت و مردمان را بر سر یک ندانستن به قربانگاه در میآورد…
مار چنبرهاش را باز کرد. به سوی دری میرفت که از آن آمده بود. در آن سوی در به شوره زاری درون شد. همه جا تاریک بود. بانگ جانوران شب رو همه جا را برداشته بود. یک باره مار نیشهای زهر چکانش را در دل زمین فرو کرد. به ناگاه دروازهای در برابرش پدید دار شد. باز به جنبش در آمد و از دروازه گذر کرد. به گور دخمهای که انگار زیر زمین بود، درون شد. گور دخمه آن اندازه بزرگ و پر ستون بود که آغاز و انجامش به چشم نمیآمد. همچون غاری بود که در دل زمین کنده شده باشد… در آن دخمه هزار دیگ و آیینه بر پا بود. در برابر هر یک از آن دیگهای آهنین و مسی بسیار بزرگ، آیینهای بود… به هر دیگ از آن هزار دیگ چیزی پخته میشد و در هر آیینه رخسارۀ پیکرهای بود. مار از برابر هر یک که میگذشت یک باره رخساره به جنبش در میآمد. انگار هر یک مردهای به بند افتاده در درون آن مار بودند…
نویسنده: مرتضی رضایی
ویراستار: حاجیه اسحق بیگی
تصویر ساز جلد: سهیل دانش اشراقی
مدیرهنری: سپهر دانش اشراقی
گرافیست: نعیمه صنیعی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.