موخای: «شما مطمئنی که دروغگویی مختص شیطان
است عالی مقام؟!»
فرهاد: البته. راستی جنگ افروزان تاریخ همه مرید شما بوده اند؟
همهی دیکتاتورها و آدمکشها پیرو شیطان بودهاند؟»
موخای: نه، هرگز، چنگیزخان مغول که اصلاً توی این وادیها نبود، نه
به شیطان میاندیشید و نه به خدا فقط میخواست بسوزاند و
بکشد. امپراطوران روم که همگی خداپرست بودند و… شاه عباس
صفوی گروهی داشت، شاید «چگین» را شنیده باشی، اسم
گروهشان بود، یک دستهی زندهخوار.
فرهاد: جدی نمیگی؟ مگر ممکن است؟ این کارها از جانب
شماست.
موخای: البته تا حدودی، من شریرترین را انتخاب میکنم و به آنها
قدرت میدهم، آنها نمیدانند جزئی از ما هستند، هرگز به آنها
نمیگوییم. میدانید که، انسان هستند و دهانشان چفت و بست
ندارد، هرجا میروند تعریف میکنند، بهتر است ندانند، حالا که
نمیدانند اینطور ما بدنام هستیم وای به روزی که واقعاً بدانند و
به همه بگویند.
______
این کتاب داستان ملاقات #موخای آخرین فرزند شیطان و فرهاد است. در این داستان هر دونفر به عنوان نمایندگان سپاه خیر و شر برای نبرد نهایی جهان انتخاب شده اند. اما هیچ کدام اعتقادی به این نبرد ندارند. در طول داستان موخای و فرهاد به دوستانی صمیمی تبدیل شده و موخای برای فرهاد از راز رمز های بسیاری سخن میگوید.
نویسنده: کامبیز شیخی
مدیرهنری: سپهر دانش اشراقی
تصویرساز: سهیل دانش اشراقی
طراح جلد: نادیا خشتی